..................
ي
ادت هست زندگی چه خلوت بود؟ شبها تاريک بود؟ مٌبل راحتی روبروی من هميشه خالی بود؟ نمی دانی چقدر شلوغ شده است، برو و بيا، بريز و بپاش، قرتی بازی، درس، بستنی، سفر، کار، تلفن، ماشينسورای، آبونمان مجلات اقتصادی، خريد و خشکشويی؛ شهر فرنگ را يادت هست؟ همان، تحت ويندوز؛ ولی هنوز هم جای تو خالی است. انگار تمام اين قشقرق و هلهله و هياهو اصلا صدا ندارد، هر چه هست پژواک کمرنگ خاطرات روزهايی است که ديگر برنمی گردند.
No comments:
Post a Comment